من پنج سال با یکی بودم
بعد دیدم جلو نمیاد گفت خب نمیشه که به پاش بمونم رابطه کات کردم تو این کشمکش ها یک خاستگار امد و من گذشتمو گفتم قبول کرد من قبولش کردم که بتونم اون طرف قبلی فراموش کنم حالا که خبر ب گوش طرف قبلی رسیده آمده میگه رابطه تموم کن بیا من میام خاستگاری
از یکطرف واقعا حسی به نامزدم ندارم نه از چهرش خوشم میاد نه هیچی دیگش اما اون منو دوست داره محبت میکنه حتی نمیتونم انگشتر نشون که اوردن دستم کنم فقط عذاب وجدان دارم که اگر دلش بشکنم خدا پدرمو دربیاره
از اونطرف هم شبا خواب طرف قبلی میبینم یا تو خونه همش بغض دارم یا اینکه در طول روز دلتنگش میشم همش ب فکرشم
توروخدا هر کس اگر شرایط منو داشته راهنمایی کنین کسی رو ندارم باهاش حرف بزنم