مامانم زنگزد گفت بابات خیلی داره بهم نق میزنه با گریه دوستم پیشم بود نتونستم چیزی بگم
بعد داداش كوچييكم زنگ زد گفت اجی مامان بابا بحثشون شد داداشی زد همه شیشه ها رو شیکوند گلدونا رو همه رو زد شیکوند عادت بپدرمو میدونم خییییلی غر غروئه خیلییییییی زیاد ادمو کلافه میکنه اصن واسه همین رفتارش تو این سنم تصمیم گرفتم خونه جدا بگیرم دخترمو دادم دوستم رفتم اونجا میدونستم تقصیر بابامه بهش گفتم چرا تو ساکت نمیشی اخه چرا همیشه نق داری گفت تقصیر مادرته گفتم نه اتفاقا تقصیر تویه
بعد بهم گفت برو خونت تو اگه حلاج مشکلات بودی مشکلات خودتو حلاجی میکردی زندگیت این نبود
موندم تا بچه ها از بیمارستان برگشتن ،خونه رو از شیشه و خاک گلدون تمیز کردم
تا الان نخوابیدم میخوابم حس میکنم صدای جیغ میشنوم از خواب میپرم
دلم خیلی گرفته دلم به حال همشون ،خودم ،بچم میسوزه
خستم