شش ساله تو شهر غربت زندگی میکنم چون بچه نداشتم تحمل میکردم. اما الان باوجود بچه وسختی هاش و افسردگی بعد زایمان دیگه نمیتونم میخوام برگردم شهر خودم اما شوهرم کارش اینجاست و راضی نمیشه.مگر مجبورش کنم نظر شما چیه؟؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم شوهرم کورده کرمانشاه زندگی میکنم سال اول ازدواجمه انقدددد دلم برای خانواده ام تنگ میشه بعضی روزا ...
همه جا غریب هست اما یه عده دلشون بزرگه تحمل میکنن یه عده نه . من تا الان خوب تحمل میکردم اما سر بارداری و زایمان استرس زیادی بهم وارد شد که اصلا نمیتونم تحمل کنم
منم تو شهر غریب تنهام دور از خانواده برای کار اومدم هیچ دوستی ندارم سخته ولی خب میشه سرگرم کنی خودتو ...
تواین چند سال نتونستم . وضعیت مالی همسرم اعتماد به نفس منو گرفت. همیشه واسه بی پولی باید تحمل کنم نه تفریحی نه مهمونی . با خودم میگم حداقل پیش خانوادم باشم نه اینکه هم غریبی رو تحمل کنم هم بی پولی رو