منو شوهرم یه شب با هم دعوای بدی کردیم این احمق همپیام داد به مامانم که بیاین دخترتونو ببرین خسته شدم از دستش بااینکه خودشم قبول داره زنخوبیم
مامانمم جوابشو داد که تو خودتمبدون ایراد نیستی و فلان
فرداش بابام زنگ زد که چیشده مگه منم تعریف کردم گفت میخوای زنگ بزنم باهاش صحبت کنم گفتم باشه
حالا بابام زنگ زده خیلی تند حرف زده اونم همونطور جواب میداده که دخترت فلانه
حالا از اون روز دو سه بار رفتم خونه مامانم همش میگن شوهرت آدم مزخرفیه بابات دیگه ازش خوشش نمیاد فلانه,
با این حرفاشون فقط غصه میخورم نمیدونم چیکار کنم
دیشب با شوهرم خواستیم بریم سر بزنیم که طولانی نشه قهرشون به مامانم زنگ زدم که کجایین فقط گفت خونه حتی نپرسید که تو کجایی بخاطر همین خیلی ناراحت شدم که میدونست میخوایم بریم خونش ولی اونطور جواب داد ما هم نرفتیم شوهرم گفت ولش کن
شما باشین چیکار میکنین 😔