تقریبا چند ماه پیش دایی و زن عموم دعوا شون شده بود . بگذریم که زنداییم زنگ زد به مامان که ۵۰ سالشه و بزرگتره کلی داد و بیداد کرد. خواهرش هم رفته بوده دم در خونه پدربزرگم ( بابا بزرگم زمین گیره و نمی تونه حرف بزنه) مثل ارازل اوباش ها نعره کشی و کوبیدن در و فحش...چند روز بعدش خواهرش زنگ زد به گوشی مامانم ( مامانم قرص اعصاب خورده بود خوابیده بود) من ورداشتم ، قشنگ برگشت بهم گفت اون شیشه ها رو میام میکنم تو ک و ن تون و فلات جاتون ، از این حرفای ناجور . منم فقط گفتم خانم مودب باشین بعدش قطع کرد . خیلی شوکه شدم چون اصلا انتظار همچین حرفایی اونم از یه خانم نداشتم. بابای من کلا ادمیه که حتی بدش میاد کسی پیش ما فحش بده میگه دختر حرمت داره . درکمال تعجب وقتی قضیه بهش گفتم گفت اون خانم حق داره 😶 فقط یکی از دایی هام چون دید خیلی ناراحتم طرفم رو گرفت . وقتی یادم میوفته که بابام پشتمو خالی کرد خیلی دلم میگیره