|•یاسمنم•| |•پیوسته در تاریخ ساعتی فرا میرسد که در آن، آنکه جرئت کند و بگوید دو دوتا چهارتا میشود، مجازاتش مرگ است•| |•از دور ریختن قواعدی که به من تلقین شده بود، آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم•| goftino.com/c/xJbnEE
صبح گوشت چرخی گذاشتم بیرون برنجم ریختمتو پلوپز قراره ظهر که میرم خونه کوبیده بذارم جاتونخالی
یه خواهر بزرگتر که برای خواهراش قوی و حامیه یه زن مستقل که پشت شوهرش بهش گرمه یه دختر عاقل که هرجا بتونه به پدر مادرش هر کمکی باشه میکنه و اونا بهش افتخار میکنن یه مادر که پسر کوچولوش دوسش داره و یه آدم که از درون احساس پوچی و تنهایی میکنه احساس ناکافی بودن تا حد خفگی آزارش میده و مدام داره از خودش میپرسه با زندگیم چیکار کردم ؟ و هرچی بیشتر میپرسه بیشتر غرق این سوال میشه!