مادرشوهرم هشتاد سالش تنها زندگی میکنه.چند وقت پسرمو ختنه کردم نتونست بیاد زنگ زد گفت فرداشب بیاین شام منکه نتونستم بیام . مام فرداشب نمیتونستیم بریم شوهر م گفت شام بزار امشب ببریم اونجا بخوریم منم قبول کردم .اینم بگم من دوماه یکبار میرم خونشون. شام خوردیم کادوشم داد .زن بدی نیست فقطزبونش تلخ. خواهر شوهرمم بیوه اس چهل وپنج سالش اونم بود .سریال گرگ ومیشو نگا میکردم .خواهر شوهرم یهو گفت قدیما زنا خیلی مهریه میزاشتتن اجرازنا خیلی زود عوض میشنو فلان منم گفتم زن شریک مالیه مرد . گفت الان دیگه زنا نمیتونن خیلی مهریه بگیرن گفتم اگه شوهرش پول داشته باش چرا نمیگرن. یهو مادرشوهرم گفت رلستی خواهرت طلاق گرفت مهریشو گرفت گفتم نه نخواست.میگم نکنه از قصد گفت مادرش هرم که طعنه زده باش