یه دختره بود
یه رل داشت شاید ۱۵ سال بزرگتر
بهش پول میداد خودش میگفت سرویس میداد
خلاصه یهو گفت بهم خیانت مرده و دعوا کردم و جداشدم
بعدش دوباره گفت شما ها منو تشویق کردین به حدایی( خدایی راست میگفت اینو )
الان تو دوره امتحان ها یهو خیلی خوشحال شده رو ابراس با همه هم قطع رابطه کرده یک انگشتر بزرگ الماس هم دستش کرده
از شکست نور و درخشش معلومه الماس هستش
حالا منم که یکم باهاش اوکی بودم بهم بی محلی میکنه