دوستای همسر منم خوب نبودن باهاشون مشروب میخورد اوایل نامزدی میخواست بگه میترسید
ولی وقتی گفت من مشروب میخورم خیلی ناراحت شدم ولی به رو نیاوردم خندیدم چون اگه دعواش میکردم از اینکه حقیقتو گفت پشیمون میشد
بارها بهش گفتم من پایه مشروب خوری هاتم میشم البته بجز دوستاش کسی نمیفهمه از فامیلامون هیچکی
تو خونه شده خریده اورده دو لیوان ریختیم ولی من نخوردم کنارش نشستم ولی گفتم تلخه دوست ندارم
دیگه کم کم از سرش افتاد خیلی وقته نخورده و اگرم بخوره فکر میکنم اونقدری که من باهاش خوب رفتار میکنم و خوش میگذرونه رفیقاش نمیتونن🤷😁