مامانم خیلی مریضه حتی نمیتونه بدون کمک تا دستشویی بره،تا همین یه ماه پیش سالم بود همه کاراشو خودش میکرد.
کسیو نداره تو خونه فقط یه خواهر کوچیکترمه که نهایت فقط غذا بپزه و یکم کمک کنه.
من خودم راه دورم شوهرم هر روز به خاطر من دوساعت تو راه رفت و برگشت خونه مامانمه.
کاش حداقل بابا داشتم براش یه پرستار میگرفت.
خیلی دلم پره مامانم تو ۴۸ سالگی واسه دستشویی رفتن هم محتاج یکی دیگست.
خودم از خونه زندگی افتادم با خودم میگم خوب طفلک شوهرمم گناه داره چرا باید با مشکلات من دست و پنجه نرم کنه.