حسود که نه از بدجنسیش میگم
البته حسودی هم داشت اما بدجنسیاش زیاد بود و این الان یادم اومد اعصابم خورد شد😑
قبلا همسایمون بود
داداشم تازه ماشینشو عوض کرده بود
همسرم شیفت شب بود ، بعد داداشم گفت شب خونه تنها نباش میام دنبالت بریم خونه بابا . خلاصه یکم کار داشت ۱۱ اومد اونم منو از پنجره دیده بود 😑 روز بعد با همسرم برگشتیم خونه اومد تو واحد گفت سلام چطورین راستی (من)دیشب ساعت ۱۱ رفتی بیرون سوار اون ماشینه شدی خیلی نگرانت شدم
اینقد بدم اومد از حرفش مثلا میخواست منو جلوی همسرم خراب کنه ، بعد همسرم گفت همیشه رفت و امد دیگرانو چک میکنی زن داداش؟
دلم خنک شد
دیگه بعد اون خفه شد..چند وقت بعدش هم جمع کردن رفتن جای دیگه خونه گرفتن راحت شدم😑