سلام بچه ها تاپیک قبل گفتم پدرم سر ی موصوع کوچیک چی سرم اورد دیروز تازه فهنیدم کار زن داداشم بود یعنی وقتی با ادم برخورد میکنه فکر میکنی فرشته است از بس چرب زبونه و بعد ۱۶ سال که عروسمون شده باور کنید ایتقدر پیچیدس هنوز کامل نشناختیمش
دیروز باز مادرم داغ رو دل بود منو کتک زد دستش گرفتم نزنه فریاد زد به بابام گفت بیا این منو کشت بابامم به حدی کتکم زد که نزدیک بود از حال بیافتم
بعد من به خواهرم پیام دادم گفتم من بخدا بچه رو نزدم یواشکی زدم رو دستش زن داداش رفته به داداشم گفته اونم به بابام الان دو روزه من زیر مشت و لگدم در اتاقم شکونده هر وسیله ای انباری بود انداخته اتاقم که من نتونم دیگه برم خواهرمم نارجت شد در خد چند پیام بهش گفت چرا فتنه میکنی مگه چیکارتون کرده تو داداشت چن روز پیش چقدر دخترت زد اینو نگفتی ولی ی چک ساده سه روزه خونه مون جهنم کردی از خدا نمیترسی؟ بعد دیدم زن داداشم اومد مادرمم جرات نداره چیزی بهش بگه رچی از دهنش دراومد بار من کرد چون میدونه بابام پشت ما درنمیاد زنگ زد بابام اورد خونه شروع کرد به گریه بابامم زنگ زد به خواهرم گفت درد و بلا عروسم بخوره تو سر هر ۴ تا دخترام. شما چی هستین کثیفای نجس کلی هم فحش به مرده هامون. خدایش با این زن که پدرم پشتشه برادرم از اون بدتر مادرمم از ترس بابام پشت اونه چیکار کنیم یک خواهرم خوبه اون دو تام جرات ندارن چیزی بگن یک نفرشون بخاطر اینکه خودش شبرین کنه پشت ین عفریته در مباد. واقعا داغینم ازش نمیدونم چیکار کنم کوچیکترین حرفی بزنم خونه بهم میریزه دوباره