من خیلی احترامشو داشتم و خوشم میومد ازش فک میکردم مهربونه اما بعد فهمیدم همه کاراش نقشه بوده و چرب زبونی بوده چون مستاجرا خونه رو خراب میکنن و بد حسابم یا بچه دارن ک خونه خراب میشه یا کیلی رفت امو خلاصه ما انگار همون چیزی بودیم که این از خدا میخواست
حالا ک میخواییم بریم هربار ر زنگ میزنه خیلی بی ربط هی میگه آره من قبول کردم شما گولو خورد خورد دادید خیلی بدم میاد تا الانم چیزی بهش نگفتم هی سکوت کردم اما حس میکنم داره سواستفاده میکنه
اینم بگم شوهرم از روز اول ازش بدش اومد من گیر بودم زن خوبیه تو چرا بدت میاد میگفت بعدش میفهمی خیلی زن چندش و بیخودیه
به قول شوهرم سوزنیه😂😂
زنه یکمم روانپریشی کلا خودش با خودش درگیره یه جوریه شوهرش از ترسش یه کلامم حرف نمیزنه مرده انگار بردشه
خلاصه بگذریم که چقدر گولم و زد تا با ما قولنامه بنویسه و بعد فهمیدیم دروغ و چرب زبونی حرفاش
الان بگید اگه باز این حرفو زد جوابشو بدم یا هیچی نگم شاید سر خونه چند روز دیر و زود بشه؟ بخواییم بگیم باهامون راه بیاد
ک البته با شناختی ک دارم خیلی بعید میدونم