2777
2789
عنوان

١٣سال زندگی مشترکم باخیانت پی در پی شوهرم داره تموم میشه....

| مشاهده متن کامل بحث + 5081 بازدید | 137 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

منو میبرد تا یکم اونورتر سریع برمیگشتیم خونه منوپیاده میکرد میرفت ساعتها 

تا ساعت ١٢شب گاها یک شب نمیومد میگف پیش بچه هابودم ولی بااون ج.ندهوقت میگذروند

برا من پول لباس نداشت لباس کهنه هارو جمع میکردم هرروز یویزی میپوشیدم

ازخجالت خونه کسی نمیرفتم

میگف صبر کن زندگیو درست میکنم 

دیگه نمیتونم بگم چقد داغونم کرده

من مردم من داغون شدم من دل دادم بهش عشق دادم بهش احترام دادم بهش ابرو دادم بهش 

بخدا ننه بابلشم ادم حسابش نمیکردم همه بخاطر من باهاش خوب بودن من ب هیشکی نگفتم ک ازاینجاپاشو برو اونوربشین

ازارم ب مورچه نرسید تافقط زندگیم اروم باشه من دنبال ارامش بودم

مَن سِپُردَم بِه خودَش،هَرچِه خُــ❤ــدا میخواهَد...

دیگه نمیگم ازاون اتفاق ک لباس برعکس تنش بود تاشبی ک چتاشو دیدم چیاکشیدم

بدترین شب زندگیم بود شبی ک خواب بود گوشیشو گذاشت حالت هواپیما خاموش کرد برعکس گذاشت رو فرش و خوابید

حوصلم سررفت رفتم برداشتم گوشیشو دیدم خاموشه تعجب کردم روشن کردم دیدم رو حالت هواپیماس برداشتم

رفتم تو برنامه هاش عکساش هیچی نبود دیگه داشتم بیهوش میشدم از خواب رفتم تو پیاما هیچی نبود دستم خوردم رفت رو سطل زباله 

دیدم ی شماره اینجاس باز کردم دیدم چه حرفایی زدن باهم

اون شب قلبم از حلقم دراومد مردم بارها تموم شدم اون شب

هرکاری ک باهم کرده بودنو واسه هم تعریف کرده بودن

که چرا تااومدی دم دراول لب ندادی حمله کردی بهم

چرا نذاشتی روش بشینم

چرا از عقب انقد فشاردادی اذیت شدم 

بخدا هیشکی باورش نمیشه من چه حالی بودم چه حسی داشتم من دیوونه شده بودم پریشون روانی دیوونه

از همه چتاش عکس گرفتم باگوشیم

بعدبیدارش کردم اول دادوبیداد کرد ولم کن و فلان تو دیوونه ای نصف شبی بیکاری فلانی فلانی

دیگه یادم نیس چی شد فقط وقتی چشامو باز کردم ننه باباش توخونم بودن بالاسرم

هرکی یچی میگف ولی من نمیشنیدم صداشونو من فقط صدای شوهرمو میشنیدم فقط گوشام اونو میشنیدن

فقط میپرسیدم چرا چرا چرا

چمه من چی کم دارم چرا منو فروختی چرا چرا چرا

ک باز از هوش رفتم این بار تو ماشین وسط راه توجاده چشام باز شدن

دیدم همه پریشونن و شوهرم مدام میگه مریم گوه خوردم مریم غلط کردم مریم گوه خوردم توروخدا حرف بزن 

لال بودم گیج بودم

باورم نمیشد 

من دوباره زنده بودم قلبم بارها شکست ولی باز میتپید من زنده بودم

مَن سِپُردَم بِه خودَش،هَرچِه خُــ❤ــدا میخواهَد...

من داغون بودم داغون تر شدم

تیر خلاصو بهم زده بود ولی دلم جون داشت هنوز

من هنوز عاشقش بودم مثل سگ زار میزدم که من عاشقتم دل بستم بهت من بهت وابستم تو چراانقد گاوی توچراانقد اشغالی توچرا اومدی تو زندگیم منو ب این روز نشوندی

و مدام سوالای تکراری و تخریب کننده ک من چی کم دارم چم بود ک با ج.نده خوابید

من چی کم دارم مگه

من همه عشقمو دادم بهش همه قلبمو

همه زندگیمو براش گذاشتم

گف گوه خوردم گوه خوردم بخداگوه خوردم بخدا غلط کردم

ولی من مجبوربودم بخاطر زندگیم سختیایی ک کشیدم حرفایی ک شنیدم بابتشون زندگیمو حفظ کنم ولی من اونو ی ادم پوچ میدیدم و توخالی

ی ادم کثیف و هرزه پسند 

ولی دلم پیشش بود اون هرجامیرفت دلمو باخودش میبرد 


مَن سِپُردَم بِه خودَش،هَرچِه خُــ❤ــدا میخواهَد...

بهش میگفتم گوشیتو بذارخونه

هرجابری میام

هرجامیری باید بدونم

مغازه پیش دوستات نمیری 

گوشیشو پیشم گذاشت ولی حسم بهم میگفت اون ی گوشی دیگه داره ک این گوشیو بیخیالش شده

منم بهش میگفتم ک میدونم گوشی داری ولی مچتو بگیرم تمومه کارت میگف دیوونه نشو این چ حرفیه

رفتاراش مشکوک بودن 

این بارباراخرم بود ک میگذشتم ازش

شبوروزام باگریه میگذشت

تااینکه پری روز بعدازظهر رفتم تا یجایی و دوسه ساعت بعدبرگشتم گوشی خودمو خونه گذاشتم گوشی خودشو بردم گوشیمم خاموش بود شارژ زدم اون خواب بود

دم غروب بود اومدم تا لب جاده ک برم تو حیاط قدم میزدم در خونه باز بودو اون داخل خونه

وسط حیاط ک رسیدم یهو از در بابیخیالی اومدبیرون منو دید دستوپاشو گم کرد باسرعت برگشت داخل منم این صحنه رو دیدم سرعتمو بیشترکردم دوویدم تا سرپله ها

دیدم گوشیو از شارژ کند و پرتش کرد تو حیاط وسط گل و علف های بلند

باهمون لباس بیرون رفتم وسط گل و لای

اومد با استرس گف هیچی نبود ی سیب زمینی بود خراب بود پرتش کردم بیرون

گفتم خراب تو خونه ی من فقط تویی

جز تو خرابی وجودنداره

گشتم اونم اومدگف پیداش میکنم نشونت میدم ک اشتباه میکنی چراغ قوه گوشیو دروشن کردم صدای قلبمو میشنیدم ک داشت با سرعت میزد

پیدانکردم چیزی کثیف شدم رفتم لباس عوض کردم چکمه پوشیدم چراغ قوه برداشتم رفتم دوباره و اون همونجابود دنبالش میگشت تاپیداش کنه

فحشش دادم میگشتم دنبالش فقط

دیگه شب بود ساعت نزدیک هشتونیم اینا

اون رفت وسط حیاط برگشت ازاسترس 

منم بدوبیراه میگفتم دیگه خسته شدم ک خواستم برگردم خونه یهو چشمم افتاد ب گوشی

سکته کردم من

قلبم چندتا تپش رو جا انداخت برا چندلحظه خشک شدم مثل چوب

اشتباه کردم گفتم گوشیو پیداکردم رمزشو بگو 

فحشش میدادم 

رمزشو بگو تا ولت کنم کاریت ندارم

اومددید گوشی دستمه و پیداش کردم اومدازم گرفت

پرتم کرد ی گوشه

پشت قاب گپشیش ی کارت ک رمز و اسم اینستا روش نوشته بود و ی کارت بانک ملت بود

فکرکن من چی کشیدم توی این ١٣\١۴ سال زندگی مشترکم.....

مَن سِپُردَم بِه خودَش،هَرچِه خُــ❤ــدا میخواهَد...

دادوبیدادکردم گف برو توخونه مردم میشنون ولی من رد دادم من باورم نمیشد ب مرز جنون رسیده بودم

همه جمع شدن سرجاده

باباشو صداش زدم اومد و بهش گفتم پسرت ج.نده بازه با ی جن.ده چهارساله میخوابه

من میرم تو بمون با پسرای خرابت

پیرمرد داشت سکته میکرد 

رفتم سرجاده ننش بود جاریام بودن 

ننش زنگ زد دخترش و نوه ش و عروسه دخترش هم اومدت 

پسراش اومدن 

همه خونواده بودن

فحشش دادم هیچی نذاشتم براش رفت قائم شد

همه هنگ بودن فکرمیکردن مادعوامون شده و اون منو زده

درحالی ک اون عرضه کتک زدنم نداره

دادزدم گفتم این حرومزاده جن.ده بازه جن.ده باز

باجن.ده میخوابه چهارساله.همیشه  میگه گوه خوردم خوردم ولی این بار گوه این جم.ده رو باید بخوره

همه هنگ بودن توسرشون میزدن میگفتن نه مریم تو اشتباه میکنی شماهاعتشق هم بودین تو جونتو براش میدادی تواشتبته میکردی...

و من رسیدم ب جایی ک خونوادمو درجریان گذاشتم

پدرم هنوز بعده دو روز نمیدونه ک چه خبره

فکرمیکنه فقط بحث کردیم و من اومدم تا یکم دورباشم ازش.پیرمرد با قلبی ک دوبار عمل باز کرده و تازه انژیو شده من چجوری بگم بهش ک بابا شوهرم جن.ده بازه؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه قلبش ایست نمیکنه

مَن سِپُردَم بِه خودَش،هَرچِه خُــ❤ــدا میخواهَد...
بگو،عجب آدم سمی ،کاش همون اول برمیگشتی پیش خانوادت نمیرفتی خونه ی اونا

کاش...

منو نبرد منم دلبسته بودم بهش 

ولی میتونستم کناربیام این نبودنش

الان من موندم با کلی شرمندگی و بی آبرویی...

منو بی آبرو کرده باکاراش

مَن سِپُردَم بِه خودَش،هَرچِه خُــ❤ــدا میخواهَد...
چیزی برا گفتن نذاشتی الانم صبر کن میاد میگه گه خورد مثل همیشه

این دفعه نمیخوام ببخشمش

میخوام خونه رو ی تیکه زمین و ماشینو ب نامم کنه و حق طلاق بگیرم ازش

و بعدازاون چندمدت بگذره جدامیشم

من تحمل ندارم عذاب بکشم من داغونم

مَن سِپُردَم بِه خودَش،هَرچِه خُــ❤ــدا میخواهَد...
عزیزم دختر قوی ای هستیخودت به تنهایی یه شهر رو میتونی اداره کنی چرا موندی کنار این هرزه ؟ هم سن و سا ...

من قوی بودم 

بهش چندین بارگقته بودم ک هیچی توزندگی نمیتونه منو ازپادربیاره هیچ@مشکلی به جز تو

تو ب راحتی میتونی منو نابودکنی 

و این کارو هم کرد...

من شرمندم جلوی کل خونواده خواهرام داداشام

زنداداشام

پدرمادرم ازهمه مهتر

مَن سِپُردَم بِه خودَش،هَرچِه خُــ❤ــدا میخواهَد...
این دفعه نمیخوام ببخشمشمیخوام خونه رو ی تیکه زمین و ماشینو ب نامم کنه و حق طلاق بگیرم ازشو بعدازاون ...

خیلییییی مردی اگه این کار بکنی جدی میگم تموم کردن همچین چیزایی برا کسایی که سالها میکشن ، به نوعی بهش عادت میکنن اگه بتونی بگذری واقعااا دمت گرم ایشالا کا خدا آرامش و یه زندگی فوق العاده بهت عطا کنه

دوست خوبم سلام.

پیامهای شما رو خوندم و با بند بند جملاتت ابراز همدردی کردم.

عزیزم شما یک انسان هستی دارای شرافت های انسانی و غرور و تعصبی که حق شماست.اینکه احساس شما مقدسه و دل بریدن از حسی که در وجود شما نهادینه شده قطعا طاقت فرساست بر هیچکس پوشیده نیست.اما شما فرصت های زیادی به فرد مقابلت دادی که ایشون از اون فرصت ها استفاده نکرده.و متاسفانه در اینده هم استفاده نخواهد کرد.این اقا عادت داره به این روش و قطعا ترک این کارها برای ایشون یا سخته یا ناممکن.منجلابی که ایشون خودش رو گرفتارش کرده خیلی قدرتش بیشتر از پایبندی و ابراز علاقه و عشق شماست.در مورد بیماری این اقا هم صحبتی نمیتونم به طور قطع داشته باشم چون در برخی جوانب رفتارهاش شبیه اختلال شخصیت مرزیه و در برخی موارد ضداجتماعی و گاها هم طبق صحبت شما علایم شخصیت نمایشی رو داره و افتراق اینها بدون دعوت ایشون به اتاق درمان ناممکنه.

خیلی به خودت فکر کن.به عمرت ،به لحظاتی که گذشت و لحظاتی که پیش رو خواهی داشت.اینکه شما فرزند نداری خودش یه پوئن مثبت هست.

رفتارهای ایشون و خطاهای اخلاقی واضح و شفاف این اقا یعنی اعلام ختم زندگی مشترک.

میدونم بعد از اتمام بیقراری خواهی داشت.میدونم سوگواری خواهی داشت.اما با درنظر گرفتن جوانب و عواقب جدایی،به طور جدی بهش فکر کن.

برات ارزوی خوشبختی و ارامش درون دارم  

قاشق نشسته
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز