شما مجردا هم مثل من حالتون از بودن تو خونه پدر بهم میخوره و خسته شدید شما هم بارها گریه کردید بابت مجرد بودنتون و بارها گفتید من که چه کمبودی داشتم که من رو نگرفتن بارها گفتید اون دخترا چیشون از من بیشتر بود ...خیلی دلم شکسته و هیچی حالم رو خوب نمیکنه دیگه حتی از این خونه پدرم غذا بخورم هم خجالت میکشم ... ۲۴ سالمه
فک میکنی متاهلی چیه؟دردسر و مسئولیت سنگین خالص بشین خونه پدریت کیفشو بکن و خداتم شکر کن مطمئن باش به وقتش که ازدواج کردی حسرت این روزا رو میخوری درضمن سنی هم نداری که
این یه حس فطری برای جدا شدن و تشکیل خانواده دادنِ..
ولی مواظب باش تو چاه نیفتی..سر صبر تصمیم بگیر از همه چی مهمتر اخلاقه بقیه چیزا حل میشه آدم بی اخلاق جوون مرگ میکنه آدمو.گلم ان شاءالله یه همسر خوب نصیبت بشه