با غریبه ازدواج کردم
فاصله ام با خانواده ام دو ساعت و نیم سه ساعته دو شهر متفاوت
تازه ازدواج کردم هنوز پدر مادرم نیومدن خونه ام هی میگن کار داریم وقت نمیشه کی مارو بیاره(ماشین ندارن) مامانم خیلی کم بهم زنگ میزنه یا وقتی زنگ میزنم درحد سلام خوبی چ خبر همینارو میپرسه بعدم قطع میکنه همه حرفشم اینه ک تو باید بیشتر طرف مارو بگیری تا شوهرت،هفته بعدی میخوام برم شوهرم ماموریته نمیتونه منو ببره میگه ب داداش یا مامانت بگو بیان اینجا ببرنت خودت تنها نرو راه طولانیه (با اتوبوس راه بیشتر میشه تقریبا ۳ونیم ساعت)ب مامانم گفتم گفت مگ ما وقت داریم بیایم ببریمت؟
بخدا مادر شوهرم و دختراش اینقد باهم خوبن با اینک تو یه شهرن همش به هم زنگ میزنن کلی باهم حرف میزنن
تازه من تک دخترم 😭پدر شوهرم برای جهازم به جای بابام چک داد چون اون دسته چک نداشت
پدر شوهرم خیلی رو چکاش حساسه نمیزاره یه روز اینور اونور بشه
سر هر چک من با خانواده ام بحث دارم
پریروز که ۲۹ام بود شب شوهرم گفت راستی فردا ۳۰امه بابا برات پول زد جای چک پر کنی؟
منم سریع زنگ زدم مامانم عصبی شدم گفتم چرا نزدید پولو
گفت باشه حالا میزنیم الان
بعد قطع کرد
مبینم باز اس داده چقدر بیشعوری بزار یه روز بگذره بعد زر بزن
اینقدر نمیدونه که چک پاس نشه برگشت میخوره
منم جوابشو ندادم
یا دیروز اس داده چرا نیومدی چیه شوهرت نیووردت اره؟چیکار کنم من این وسط.....