سلام من ساله دوست بودیم یعنی ۴ سال و ۹ ماه من مشکلم با قدش بود دیروز که دیدمش ته دلم گفتم چه جوری میتونی با این قیافه و هیکل زندگی کنی دیگه گفتم بیشتر از این زندگی هر دومون رو به گند نکشم دیگه الانم جداشدیم من تموم کارام و برنامه هامو نگه داشته بودم واسه بعد ازدواج باهم انچانش بدیم الانم که من کل زندگیم روباختم حس میکنمتنهایی از پس هیچی برنمیام نمیدونم چه جوری به زندگیم بر گردم چون خودم فهمیدم که نمیتونم خیلی زیاد عذاب نمیکشم ولی همش نگران ایندمم هی میترسم که نکنه کارم اشتبا بوده نکنه از پس هیچی بر نیام نکنه این بهنرین ادم زندگیمه و از این بهتر پیدا نمیشه دیگه نیمدونم با این وسواس به ظاهر طرف و سخت پسندیم اصلا اینده ای دارم یا نه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
کاش علتشو نمیگفتی اینجوری خوردش کردی.من ب بهونه اینکه خانوادم نمیزارن کات کردم.اوایلش خییلی سخت بود ...
کاش خودم از طرف اون ول میشدم اون وقت به اندازی الان عذاب وجدان نمیگرفتم گفت که منو خوب میشناسه و حاشیه درست نکنم و دقیق بگم مجبور شدم البته من خیلی کثافت بودم خیلی واقعا خودمو دوست ندارم
توچی یعنی طرفت اونقد خام بود باور کرد؟چند سال دوست بودین؟