بچه ها من چند روز پیش تو ی فروشگاه پدرش که نمیدونستم اون فروشگاه پدرشه و یادم رفته بود اتفاقی دیدمش و سریع اومدم بیرون
یهو متوجه شد منم پشت سرم اومد رفت نشست توی ماشین به پدرش گفت من دارم میرم سرکار موقعی که خواست بشینه توی ماشین برگشتم نگاه کنم دیدم داره به من زل میزنه و دستشو آورد بالا
(من خیلیییی دوستش داشتم اعتراف کردم که دوستت دارم گفت چیزی ندارم الان ولی اینو بدون خودمم دوست دارم باید بسازم بعد بیام جلو)
امشب یهو یه پیام از اینستا اومد روی صفحه گفت استاد چطوری چ خبر شهرستانی؟گفتم ممنونم بفرما گفت تو همونی نبودی که دو سه روز پیش اومدی فروشگاه گفتم چرا خودم بودم گفت میگفتی فرش قرمزی چیزی پهن کنیم و پرسید چی شده که رفتی داخل مطب دکتر حالت خوب نبوده براش توضیح دادم گفت اشکال نداره
به شوخی یه چیزی گفتم بهش اینو گفت؛دل خون و خراب از من…
رخ حور و پری از تو…
یعنی برگشته؟
اخه یه کار خیلی پر درآمد راه انداخته توی این یکسال که رفت آخه چرا باید برگرده سمت من؟