پدرش یه فروشگاه بزرگ داره ولی من چون شهرمون زندگی نمیکنم نمیدونستم کجاست
سونو داشتم دکتر گفت برو یه چیز شیرین بخر
منم رفتم داخل بعد چند لحظه یکی وارد شد دقیقاااا صداش مثل خودش بود شک کردم خودش باشه
یهو برگشتم برم حساب کنم دیدم جلومه سریع برگشتم حساب کردم اون ی لحظه منو دید فقط
بعد یهو موقعی ک رفتم بیرون منو واضح دید صداش اومد به باباش گفت من دارم میرم سرکار🥲
سریع اومد بیرون پشت سر من رفت بشینه توی ماشین سرمو برگردوندم سرشو تکون داد و لبخند زد و دستشو آورد بالا
هنوز ک هنوزه تپش قلب دارم درد خودمم یادم رفت کلا🥺
کاش نمیدیدمش