2777
2789
عنوان

موندم باهاش چیکار کنم😔

376 بازدید | 14 پست

سلام خانوما خوبین ان شاالله؟ اگه امکان داره یکم راهنماییم کنین ممنون

دوروز پنجشنبه عصر من به شوهرم گفتم لطفا پاشو یکم بریم بیرون برگشت به من گفت که حال ندارم منم گفتم خب پس من یکم برم خونه مامان بزرگم بیام گفت باشه برو منم رفتم بعد ی نیم ساعتی بود اونجا بودم که زنگ زدم بهش گفت اومدم خونه مامانم خب منم که اینو شنیدم سیمام اتصالی داد گفتم باشه پس خوش بگذره (البته با رفتنش به اونجا مشکلی ندارما این دروغش ک گف حال ندارم بعد تا من رفتم رفته اونجا حرصم داد)بعد من اومدم خونه اونم اومده بود منم باهاش اصلا حرف نزدم برگشت به من گف که واسه من قیافه نگیر من هروقت دوس داشته باشم میرم اونجا ب اجازه تو هم نیازی نیس اصلا تو کی هستی که به من اجازه بدی یا ن.

بعد نگو رفته اونجا قرار پیکنیک گذاشتن منم که گوجه فرنگیم لابد بمنم نگفت خلاصه دیروز ساعت دوازده خواهرش زنگ زد خونمون (دوروز پیش با خواهرش حرف میزدیم گف بریم پیکنیک منم گفتم باشه اشکال نداره. اینم بگم که من با خواهرم جاری هستیم .بعد من گفتم که شوهرخواهرم ینی داداشش باز رفته ماموریت اونم دیگه هیچی نگف).بعدش دیروز که زنگ زده بود من جواب ندادم شوهرم جواب  داد گفت ک ما نمیایم چون حانیه میگه چون خواهرم نیس ماهم نمیتونیم بیایم و قطع کرد درحالیکه من خبر نداشتم اقا قرار گذاشته😞خلاصه باهم حرفمون شد و ساعت چهار از خونه رفت و ساعت ده اومد بعدش اومد گف که رفته بودم خونه مامانم قشنگ نهارمم اونجا خوردم( از قصد بمن حرص میداد)و خوابیدم و بعدش رفتم پیش دوستم منم هیچی نگفتم بعدش از بی محلیاش گریم گرف تا سه صب داشتم گریه میکردم اما عین خیالشم نبود خلاصه اینکه دلم ازش شکسته دیگه نمیدونم چجوری باهاش رفتار کنم و عکس العمل نشون بدم.

شرمنده دوستای عزیزم سردرد دادم ببخشین😔☺

من اگه جای شما بود ضعف نشون نمیدادم گریه واسه چی اخه!نهایتش میگفتی دوست داشتم ناهار رو با هم میخوردیم ولی اشکالی نداره هرجور راحتی!کلا به مرد گیر بدی نتیجه عکس داره فکر میکنن الان گوهر گرانبهایی هستن که ما زنا میخوایم اونا رو از خانوادشون جدا کنیم  

کاربری onyxxx هم من بودم که متاسفانه ترکید  

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من که ناراحت بشمم چون نقطه ظعفم خونه مامانشه اصلا بروی خودم نمیارم میگم خوب کردی رفتی خوردی.

دوست ندارم بفهمه وعذابم بده

💓💓💓پسل عزیز تر ازجانم آمدنت مبارک💓💓💓

تو رو خدا بیاید  انقدر ضعیف نباشیم واگر نمیتونیم استارت دعوا رو نزنیم 

خب ایشون وقتی به شما زنگ زده یعنی رضایت شما براش مهم بوده  بنوعی 

یه موقع هایی ادم فقط حوصله خانوادشو داره 

بهتر بود بعد تماسش واکنش نشون نمیدادی 

بعدا که هم دیگه رو دیدید  بهش میگفتی یه کم دلخورشدم بمن جواب منفی دادی ولی خودت رفتی منزل مادرت 

حرفم اینه ما که حوصله یه روز بی محلی همسر رو نداریم پس باید صبورتر باشیم ازحاشیه دوری کنیم 

الانم استارتر عزیز سعی کن زندگی رو به حالت عادی برگردونی نه منت بکشی نه سخت بگیری وسرد باشی 

بعدها سر فرصت باهاش حرف بزن 

همسرت برا احساست ارزش قایله وگرنه این پیک نیک و میرفت 

وگرنه اعتراض شما به رفتن خونه مادرش اذیتش نمیکرد و...

بعدا که آروم شدی بهش بگو ما با هم شریک یه زندگی هستیم. دوست دارم همه جا با هم باشیم و همدیگه رو تو جریان تصمیم هامون بذاریم. ولی جوری نگو که فکر کنه باید ازت اجازه بگیره. 

بیا حالا قهوش با من شکلاتش هم با تو

به نظر من هر وقت ازشدلخور میشی مستقیم و آروم بش بگو،هیچ وقت قهر نکن،مردا از قهرو قیافه گرفتن متنفرن،برا من که اینطوره،اوایل من هر وقت ناراحت میشدم سکوت می کردم و باش هیچ حرفی نمیزدم و اون بدتر میشد،همش می گفت هرکاری می کنی فقط نرو تو قهرو قیافه،یکی دوساله گفتگو رو یاد گرفتم خدا رو شکر ناراحتیامون زود تموم میشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792