خواب بد دیدم مامانمم خونه نیس به کسی بگم
خواب دیدم رفتم خونه بابابزرگم که الان همسایه بغلی ماست ولی ۷ ساله که فوت کرده و خونش خالیه.
این بابابزرگم زن دوم داشت چون مامانبزرگم وقتی که من بچه بودم فوت کرد. زن دومش هم خانم خوبی بود.
خواب دیدم رفتم خونه پدربزرگم بعد اونجا این زن پدربزدگم بهم شعله زرد داد. بعد گفت امشب با من اینجا بخواب. منم گفتم چه بهتر.
ولی وقتی خوابیدم یه لحظه دیدم اون داره از گوشه پنجره بهم نگاه میکنه. یه دفعه ای فضا برام سنگین شد خواستم بلند بشم نمیتونستم. یعنی سر و بدنم رو میچرخوندم ولی نمیتونستم پشت و چپ و راست و بالا سرمو نگاه کنم. داداشم انگار کنارم خوابیده بود. اونو صدا کردم جوابمو نداد. انگار داشت میرفت داد کشیدم علی من نمیتونم بلند بشم. جیغ میکشیدم مامان مامان. کمکم کن. انگار صورتم ورم کرده بود. هی خواستم تکون بخورم فرار کنم نمیتونستم. سنگینی فضا رو بیشتر احساس میکردم. احساس میکردم موجوداتی دارن بهم نزدیک میشن. این من زن پدربزرگم رو خاله صدا میکددم ولی تو خواب صداش میکردم عمه. داد میزدم عمه کجایی. تو مگه نگفتی الان میای. بعد این جایی که من خوابیده بودم تو اتاقم رخت آویز روبروم بود.اونجا هم رخت آویز بود حالا نمیدونم من تو اتاقم بیدار بودم ولی نمیتونستم بیدار بشم یا تو خواب بود.بعد جیغ کشیدم خدا غلط کردم من هنوز بچم ، من هنوز کاری نکردم. بعد چشمهامو یه لحظه باز کردم بلند شدم دیدم تکون خوردم بعد نشستم گریه کردم. گلوم خشک شده بود و عرق کرده بودم هنوزم تو شوکم😭این روزها خیلی فشار عصبی رومه.
دیروز هم همینموقع بعد ازظهر خوابیدم خواب اون خونه پدربزرگم رو دیدم.
ببخشید طولانی شد حالم خیلی بد بود😔