دو روز هست که بردارم مراسم نامزدی گرفته و حدود ۵۰ نفر اونجا بودن از طرف ما فقط ما و عمه ام رفتیم که او نا هم دیرتر رسیدن همه جمعیت اونجا بودن بعد دیگه رقصیدیم و اینا تموم شد مراسم .روز بعدش داداشم گفت زنم میگه بیا بهم بزنیم میگه زنم دیوانه شده
بپرس اولین نفرایی ک اومدن اونجا کیا بودن
این چیزا هست همیشه
یا چشم خوردن یا دعا گرفتن براشون
برین باطل کنین و براشون حرز امام جواد بگیرین
ادا درمیاره زنه بهم بزنه خودشو راحت کنه
تا اینجاش ربطی به دعا نداشت
خوب
بعد مامان نامزدش تو آشپزخانه تمیز میکرده متوجه میشه یه نایلون مشکی گوشه زیر کابینته باز که میکنه میبینه یه روسری هست که تیکه تیکه ازش بریدن و یه عالمه گره زدن تو این دو روز هم دختره یکسر میگه اشتباه کردم باید نامزدیمو بهم بزنم
در حالی که با میل خودش جواب مثبت دادن و رفتن خرید و دسته گل و ... بعد از نامزدی دختره مث دوقطبی ها شده .برادرم گفت وقتی از خونشون میاد بیرون خوبه و مهربون ولی میره تو خونه پیام میده ازت متنفرم .بعد امروز صبح مادرم با پدرم رفتن خونشون که تکلیف رو مشخص کنن خواهر کوچیکه دختره یه دفعه بین فرشاشون یه نخ سفید پیدا میکنه با گره زیاد
سرکه بریزن چهار گوشه خونه
پدر و مادر دختره هرچی میگفتن مگه خودت خوشت نیومده چرا میگی بهم بزنم دختره میگه سرم سنگینه حالم بده . دیگه پدرو مادرم اونا را آوردن خونه خودشون دیدیم دختره افتاد گریه گفت تو خونه خودمون نامزدم رو میبینم ازش متنفر میشم تو بیرون اینجوری نیستم و گفت اشتباه کردم تو رو خدا بهم نزنید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
