درد و دل

سال اول ازدواجمون خوب بود ینی بهم پول نمیداد ولی هرچی میخاستم میخرید 

پول ندادنش رو مخم بود کلا 

تو خونه اولی جا به جا شدیم رفتیم ی جا دیگه دوسال موندیم اونجا بخدا حتی فشار نمیاوردم بهش ک حتما الا بلا پول بده لباس بخرم  من خیلی وقت بود لباس نداشتم با ی تمن دو تمن چیری نمیشه خرید لباس خونگی راحتی زیر بیرونی کفش شلوار مانتو هیچ نداشتم ب روشم نمیاوردم میگفتم از اینجا بریم میخرم 

ولی خب سال دوازده ماه 

سیزده ماش دعوا داشتیم هر روز و هرشب 

اونجا جا به جا شدیم رفتیم ی جا دیگه گفتم دیگه لباس میخام گف اخر هفته دونیم میدم 

دونیم گفت دو تمن 

دو تمن گفت یک و نیم 

ی تمن کلا داد بهم 

اخه ی تمن چی میشه بخام بگیرم اخر هفته عروسیه  گفتم من چیزی نمیخرم میخام بزارمش برا اونجا بچه کوچک دارم ماشینم همیشه خرابه شاید ی اتفاقی افتاد  بهم گفت عقده ای گرسنه😢😢😢

هعی خیلی میریزم تو خودم دیگه کم اوردم ی روز نیس دعا کنم یا من بمیرم یا اون 

یکیمون باید این وسط بمیریم ک یکی دیگه نفس راحت بکشه