حال روحیم خیییلی بده بچه ها
توی تاپیک قبل نوشتم
اما توضیح کامل ندادم
میخام کامل بنویسم تا درست قضاوت کنید
من و همسرم بعد ده سال ب سختی ب هم رسیدیم من یه ازدواج ناموفق داشتم اما همسرم وقتی فهمید من جدا شدم اومد خواستگاری دوباره و ازدواج کردیم
خییییلی تلاش کرد تا پدرم راضی شده
پدرم اصلاااا راضی نبود
متاسفانه سه هفته بعد عقدمون پدر مادر و برادر همسرم توی تصادف کشته شدن
و همسرم خب خییییلی داغون شد
من اون روزها بخاطر شوکی ک بهم وارد شده بود و فشار عصبی حرفایی شبیه ب این ک پاقدم عروسشون بود و ... اصلااااا رفتارم با همسرم مناسب نبود
اصلا نمیتونستم بهش محبت کنم
وقتی از کار میروند حتی ب استقبالش نمیرفتم
نمیتونستم حتی یه جانم بهش بگم
دو ماه و یکی دو هفته بعد عقد یه روز کزنک زدم و خیلی اشغال بود بهش شک کردم و همراه من نصب کردم و فهمیدم با یه خانمی دوست شده
رابطه شون ده پانزده روزی بیشتر نبود ک من فهمیدم
الان یک ساله ازین ماجرا میگذره و من ب معنای واقعی نابود شدم و نمیخام و نمیتونم بااین آدم زندگی کنم
کمکم کنید 💔💔😔😔😔