پدرم وقتی بچه بودم خیلی دوست داشتم اما هرچی بیشتر میگذره حسم بهش بدتر میشه.همش میگه حرف حرف من باشه ن من ن بقیه اعضای خانواده حق نداریم مخالف حرفش چیزی بگیم وگرنه دعوا میگیره مثلاً وقتی داره برادر زاده مو کتک میزند مامانم بهش بگه نکن دیگه یه دعوا بزرگ و قهر راه میندازه که تو طرف اینایی همش مارو تحقیر میکنه میگه شما بدید هم جلو جمع فامیل و آشنا هم تو خونه مثلاً اون سری من ازش خواستم یه کاری واسم انجام بده خیلی محترمانه و آروم دیدم گفت با اینک آدم بدی هستی و اذیت میکنی گفتم چیکارت کردم گفت که همین که جوابم میدی منم گفتم نمیخواد خودم کارم انجام میدم بهش برخورد کلی حرف بارم کرد و قهر گرفت منم به رو خودم نیاوردم اصلا باهاش حرف نزدم دیگه ازش خستم حالم بد میشه میبینمش میگه فقط کاری که من میگم بکنید روحرف من حرف نزنید اگه نظرت بدی دیگ ینی جوابش دادی بی احترامی کردی حوریه که میگه اگه کتک تون هم زدم بگید خوب کردم یکی بگه بسه دیگه نزن دیگه گناه کبیره کرده یکی بگه اینجایی که تو خوشت میاد من دوست ندارم بیام دیگه اون آدم بدترین آدمه واقعاخستم حتی تحمل دیدنش ندارم شاید خدا بدش بیاد ولی خیلی اذیت میکنه بعضی وقت ها میزنه به سرم بهش پیام. بدم تمام حرفام بگم بنظرتون انجام بدم ؟از واکنشش هم میترسم