خانما میشه لطفا کمکم کنید؟ مخصوصا اونا که جدا شدید

بعد صبح پدرم زنگ زد و عصر خواهرم ، تا اومدم تلفن خواهرما جواب بدم تلفن قطع شد خودم شمارشا گرفتم البته با تلفن خونه زنگ زدم خونه اونا شوهرم اومد عصبانی که این ماه سی تومن پول تلفن دادم و فلان اینم بگم اصلا خسیس نیس 

بعد منم کلی مشکل از خانوادم سرم ریخته بود همسرمم مخالف زن گرفتن پدرم بود و اعصابم خورد بود تلفنا قطع کردم خواهرم هی زنگ زد رو گوشی خودم خواهرم و .....بالاخره جواب دادم و کلی پشت همسرم بد حرف زدم و .....

دعوامون بالا گرفت و فرداش همسرم تقاضای طلاق داد کلا ادمیه سریع تصمیم میگیره و عملی میکنه سابقه خیانت و کتک و دعوا هم داره اخلاقشم اینجوریه یه روز خوبه دو روز عصبیه حالا به نظرتون مثل ۱۵ سال قبل پافشاری کنم یا طلاق بگیرم و برم؟؟ 

عزیزم خوبیهاشا میگم بدیهاشم میگم شما قضاوت کن 

خونه و ماشین بهم داده معتاد نیست دنبال کار هست اگر به حرفش گوش بدم زندگیم خوبه اما کلا باید از همه خواسته های خودم بگذرم ،پدر فوق العاده خوبیه 

بدیهاش زندگی مشترک براش تعریف نشده میگه هر چی من بگم ، به شدت وابسته پدر و مادرشه هر چی توهین و بی احترامی ازشون ببینه بازم براش مهم نیس حاضره همه چیزشا بده که رضایت اونا را داشته باشه و منشا همه اختلافات ما از همین وابستگی افراطیش به پدر و مادرش بوده و هست!!! به گفته خودش علاقه ای بهم نداره مانع اشتغالم شد اصلا رو حرفاش و قولاش نمیمونه ،    

عزیزم همسرم بیماره چند تا مشاور هم تایید کردند بعضی وقتا هم میگه عاشقتم و فلان ، همه کاراش از سر ندونم کاریه تصمیمای یه دفعه ای میگیره بعد پشیمون میشه البته وقتی که خیلی دیر شده و تا الانم سر این تصمیمات یه دفعه ایش خیلی ضرر کرده  باید دارو مصرف کنه دلم به خال دخترم میسوزه که میشه بچه طلاق وگرنه میتونم برم سر کار اما دخترم 😢😢

به خدا درمونده شدم من بیسواد نیستم ارشد مهندسی مکانیک دارم بالاخره میتونم یه کاری پیدا کنم اما هر چی اون بیشتر میگه دوستت ندارم من بیشتر میشکنم 😢 به خدا از نظر ظاهری ازش سرم حانوادم همه تحصیل کرده هستند پدر و مادر اون بیسوادند، از نظر مالی ما شرایط خانوادگیمون خیلی بهتره اونا هیچی ندارن فقط به ظاهر زندگیشون رسیدند وگرنه مالی نزدیک صفرند هر چی دارند صرف تجملات گرایی و ... میشه برا همین همیشه خدا دستشون جلوی شوهرم درازه ، شوهرم مدیر یه اداره دولتی بود اما به خاطر همین حس تنوع طلبیش استعفا داد و ازون شهر منتقل شد شهر محل تولد من به خدا قسم من مخالف بودم اما الان بهونشا گذاشته که اگر تو با خانوادم ساخته بودی من استعفا نمیدادم در حالی که من هیچ کاری به خانوادش نداشتم مادرش انتظار داشت من مثل زنای پنجاه سال پیش هی سفره بندازم و اینا را دعوت کنم یا مهمون داشت برم کمکش یا هر جا میریم اونا هم ببریم بهم خیلی بی احترامیا جلوی جاری دیگم کرد چون اون فامیلشون بود من غریبه بودم و خلاصه خیلی اذیتم میکردند اما شوهرم میگه باید تحمل میکردی تا من استعفا ندم!!! 

ببین به خدا قسم خودمم نمیدونم چه اصراری دارم تو این زندگی بمونم وقتی نیست حالم بهتره اما نگران اینده ام هستم بدون اون ، نگران دخترم، نگران حرف مردم ، با بودنش هم همش در حال دعوا هستیم واقعا نمیدونم چه طور دل بکنم چه کار کنم کاش خدا راهی جلو پام میگذاشت 

@دختر_گرانبها میشه لطفا کمک کنی 

ممنون بابت کتاب خوبی که معرفی کردید حتما میگیرم مطالعه میکنم 

عزیزم من سه تا نامه پزشکی قانونی دارم با استناد به اونا میتونم حضانت دخترما بگیرم یا نه؟