چنان بادی به غبغب انداخته بودم که زبونم لال انگار خدارم بنده نیستم ف روز بعد رفتم جواب آزمایش خونمو بگیرم که صدام کردن شما لطفا برین اتاق مشاوره منم خیلی عادی رفتمو خانم مشاوره مرکز غربالگری نسل امید برگه آزمایشمو داد و گفت ازتون میخام آرامش خودتونو حفظ کنین این اتفاق خیلی عادیه واسه خیلیا میافته متاسفانه شما تو گروه های ریسک هستین و ریسکتون ۶۴ هست ممکنه بچه سندرم داوون باشه یعنی یه لحظه مغزم هنگ کرد نمیتونستم پردازشش کنم این چی داره میگه به من دیگه نمیشنیدم چی میگه خودشم فهمید واسه همین تو برگه برام نوشت ارجاع شه به آمینوسنتز نمیدونین با چ حالی برگشتم خونه بهمن ماه بود هوا گرفته بود تو اسنپ زار میزدم
نترس عشقققمممم زمان حالو به کامت تلخ نکن بسپار به خدااا عزیزم خودش بهترین تصمیم گیرندس
ادم میترسه خوشحال باشه بچه اولم هم انقدر خوشحال بودم تا دوماهگی که تو خونه بود با دیدن چهره اش دنیا برای من بود ولی بعدا از اون تو بیمارستان بستری شد و من فقط درد کشیدنش رو دیدم
اصلا حالم یه وضعی بود خودمو به در و دیوار خونه میزدم گریه میکردم جیغ میزدم 🤣🤣🤣چقد خل بودم بخداا.همش میگفتم من چجور سقطش کنم من چجور دوباره باردار شم اگه دختر نشه چی .خل دیوانه شده بودم خداروشکر فقط اونروز دکترم مطب بود رسوندم خودمو به مطب خانومای ماه بالارو که میدیدم ناخودآگاه اشک از چشام جاری میشد که منم چند ماه بع. قرار بود شکمم انقد بیاد بالا منشی صدام زد و رفتمپیش دکتر دوباره شروع کردم زار زدن دکارم خدا خیرش بده انقد دکتر آروم و مهربونی بود چنان منو آرومم کرد که من دیگه گریه و آه و ناله رو گذاشتم کنار و به دستورش رفتم پیش بهترین دکتر تهران که متخصص آمینوسنتزه حالا استرس سوزنی که تو شکمم میزدنو داشتم ولی با کلی ترس و لرز رفتم انجامش دادم
خانمای گل آمینوسنتزو گندش نکنین یه تشخیص پزشکی عالیه اگه دکترتون اجبارتون کرد انجامش بدین اصلا و ابدا درد نداره در عوض خیالتونم راحت میشه از سالم بودن جنین دکترم یه حرف قشنگی زد گفت دخترم مطئنم بچت سالم چون سونوت سالم بود فقط آزمایش خونت مورد داره ولی تو یه درصد احتمال بده شاید اون بچه مشکل داره پس برو انجامش بده که خیالت راحت شه بلخره بعدها نشینی عذاب وجدان بگیری و اون بچه رم اذیت کنی تو. این دنیا خلاصه بعد یماه جواب اومد که بله بچه سالمه و جنسیتش دختره دیگه عین ۹ ماه مثل برق گذشت و هفته ۳۸ هفته ۶ روز دکترم بخاطره فشار بارداری که میگم بخاطره حرص و جوشا و استرسایی بود که بهم وارد شده بود ختم بارداری داد و دختر گلم به روش سزارین دنیا اومد