گریهای که حس کردی کاش دنیا اونجا تموم میشد
گریهای مثل ضجه
واس من اون گریه ۱۰سال پیش بود ثانیه به ثانیهاش تو ذهنمه
زیر دوش نشستم ضجه زدم و نفرین کردم
اون موقع عقل و منطق الان و نداشتم
بعد ۶ ۷ سال از اون گریه و نفرین عین حرفی که پیش خدا زده بودن همون بلا سر اون فرد اومد
دقیقا چیزی که گفته بودم
دلم خنک نشد
فکر میکردم خوشحال میشم
اما غم گرفت منو
مال شما گریه غمانگیزتون کی بود
لحظهای که دلت واس خودت سوخت
یکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ ساعت حوالی ۹ شب 💔
هر روز
نمیدونم خیلی گذشته خیلی وقته دیگه گریه مم نمیگیره
گریه ضجه و ... یادم نمیاد ولی مطمعنن زیاد داشتم
گریه ناراحتی همین الان 😭
چند دقیقه پیش .... هروقت بهم یادآوری میشه مامانم دوسم نداره 🙂😍
یه ماه پیش . برای شفای یه کودک سرطانی😔
روزی که بابام گفت محاله به ازدواج با عشقت رضایت بدم و ارزوی مرگ کردم هزار بااار💔😓
ولی خب همه چی درست شد خداروشکر🥰
۹،۱۲ دقیقه امشب ک الان دارم پاک میکنم
پرم خیلی ام پرم
ولی نمیتونم آنچنان که توانمه گریه کنم
انگار دوست دارم دائما به خودم ثابت کنم که یه روز خوبم میاد
خیلی وقت ها ازته دلم زجه زدم😢یه جوری زجه زدم که انگار ۲۰۰کیلو غم رو سینه ام سنگینی میکرده وراه نفس کشیدنمو بسته بوده
چن دیقه پیش
امروز صبح . بغضم شکست راستش آنقدر ناراحتم که دوست ندارم در موردش حرف بزنم دردی که باعث سکوت آدم میشه سخت تر از دردیه که میخوای فریادش بزنی
حدودا ۳ سال پیش بود، خدا برا دشمنمم اون اتفاق رو نخواد، خیلی سخت بود از درون خُرد شدم، امتحانِ خیلی سختی بود بعد از گذشت این مدت هنوزم باهاش کنار نیومدم، خدا به دلِ هممون آرامش بده
