توی ایام عید دوتا از عمه هام دوتا از دختر عمه هام
همه ی فامیل رو دعوت کردن شام من و شوهرمم رو دعوت کردن
این برای هر کدوم یه بهانه ای آورد بخدا انقدر گریه کردم التماس کردم بهش ک بیا بریم آبروم میره نیامد ک نیامد هیچ کدوم رو
امروز عمه ی شوهرم دعوتمون کرده شام منم میخام نرم به تلافی همون مهمونی ها
شوهرمم میگه من خودم میرم تو میای بیا نمیای هم مهم نیست
اگه نرم تا چن روز دعواس
اگه برم هم غرورمو زیر پام گذاشتم
بیشتر از این ناراحتم ک شوهرم وانمود میکنه ک تو اهمیتی نداری میای بیا نمیای هم مهم نیست