امروز سوار اتوبوس شدیم که چی؟! برم با مادربزرگم ببرمش دکتر
یه زن و شوهر جلو نشسته بودن مرتیکه ی عوضی دستشو دراز میکرد پاهامو ماساژ میداد من حواسم نبود چند بار دیدم یه چیزی به پام میخوره بعد متوجه شدم دست این مردکه
گفتم خیل خب دارم برات
سری اخر دستشو دراز کرد روی پاهام سریع فندکو از توی کیفم دروردم زدم زیر انگشتاش😂😂😂😂😂
واکنشش عالی بود زنش گفت چیشده گفت به گمونم یه چیزی دستمو نیش زد😂😂😂😂 بعدم که پیاده شدیم مردم از خنده 😂😂😂دمم گرم عجب فکری کردم