شما باشید به این پدر دلتون میسوزه؟

اشک و آه و حسرت ،گذشته میگذره آیندتو سعی کن خودت بسازی نمیدونم چند سالته ولی منم خیلی سختی کشیدم تو خونهی پدری چند مورد میگم برات مثلا من خیلی کاری وخیلی درس خون بودم از مدرسه میومدم میرفتم کار و شب و نصفه شب همش درس میخوندم  دارو سازی دانشگاه دولتی قبول شدم اما پدرم اجازه نداد برم چرا چون میگفت آخرش شوهر میکنی و میری کهنه بچه میشوری ،تو کودکی و بچگی همش دست بزن و تبعیض بین پسر و دختر،الان خواهر کوچیکتره یا داداشم ماهی ۱۰تومن پول تو جیبی دارن دانشگاه خوب رفتن خرجایی دارن که من نداشتم همیشه بهترینا برای بقیه بود نه که من بد باشما نه من خر و مظلوم و ساده بودم به کم یا به هیچ قناعت کردم ،پول جمع میکردم برای خودم جیز بخرم ازم میگرفتن میدادن به بقیه بچه هاشون ،توی جمع و فامیل من مایه افتخار و سربلندی و آدم حسابی بودم غیر خونه خودم المپیاد و رباتیک و نعدل همیشه اول بودم از اول دبیرستان کار میرفتم با حجاب و چادری بودم ،ولی همیشه بچه ی دیگران تو سرم میکوبیدن الانم چند تا بچه به سرپرستی داره که خرجشونو میده و مایه افتخارشن جرا چون پزشکی و یکیشون دارو میخونه فقط من اخ و تف بودم

همیشه گفتم نه میبخشم نه میگذرم حق الناس بزرگی به گردن پدر و مادرمه

الانم تموم کاراشون با خودمه ها ،ولی کودکی و نوجونی و جوونیمو ازم گرفتن،حرت خیلی چیزا و خیلی رفتارا رو دلم گذاشتن من تلاشمو میکنم ک حداقل من به عنوان فرزند چیزی کم نزارم.

اینا ساده تریناشن.

ولی نمیدونم چند سالته سعی کن احساساتو بریزی دور کاملا منطقی و عقلانی برخورد کنی با مسائل ،امیدوارم راه درست بری انتخابای عاقلانه و زندگی پر از موفقیت و مر از شادی برای خودت بسازی و برای بچه های خودت بهترینارو بزاری چیزی که برات نبود برای اونا باشه😍

داستان زندگی منو بخون هر چند کامل نی ولی بخون

همونی که نوشتم درس عبرت بشه