سلام بچه ها
دارم میمیرم خیلی خسته شدم دیشب تا حالا هنوز نخوابیدم
ما دو ساله نامزدیم ،، دیروز ظهر نامزدم رفت روستاشون منم عصر رفتم خونه ی پدربزرگم ،، اونجا خالم اینا رفتن بیرون منم باهاشون رفتم بهش پی ام دادم دارم میرم بیرون با خالم اینا یک ساعت بعدش بهم پیام داد کجایی زنگ زد گفتم بیرون آدرس بهش دادم . ما رفتیم نشستیم نامزد خاله مم بود بهش نگفتم هست ،، گفتم خودمونیم اومد دید تا نامزد خاله مم هست از دیشب تا الانه که دیگه هیچ پیامی نداده بهم ،، به بابام گفته بهم دروغ گفته ،، به خواهرام زنگ زده گفته دیگه نمیخوام به خاله خانم حرف زده ب پدر مادرش هم گفته دیگه نمیخوام اینم بگم وقتی عصبیه همه چی میگه همه حرف میزنه بعد پشیمون میشه ولی نمیدونم چیکار کنم دیگه دارم روانی میشم طاقتم طاق شده توروخدا راهنماییم کنید چیکار کنم از دیشب تا الان جونی نمونده برام آخه خیلی باهم خوب بودیم همه جوره چرا باید انقد درد بکشم ..😭😭😭