سال ۸۷ بود باهاش اشنا شدم بیست سالم بود اولین پیامی که بهم داد این بود
بود آیا که در میکده ها بگشایند
گره از کار فرو بسته ما بگشایند
بعد کلی دوندگی تونست منم با خودش همراه کنه اما نتونست نگهم داره نمیدونم چرا اون پسری بود که قبلا دوس دختر داشت و راحت بود من دختری که اولین تجربه م بود
دانشجو بودم چه روزایی داشتیم اما نشد که بشه از ی جایی به بعد خودم نخواستم خیلی سعی کرد اما با خودم گفتم فراموش میکنم من نمیتونم با این اخلاقا کنار بیام خیر سرم عاقلانه تصمیم گرفتم اما چی شد هیچی چقد رابطه مون افت و خیز داشت
بعد یک و نیم سال دنبال من دویدن ازدواج کرد
ولی من فراموشش نکردم اون هم همینطور