یه فامیل شخمی ما داشتیم تهران همش میومدن خونمون
رفتیم تهران دکتر
خونه اونام رفتیم
تا ورود کردیم به داداشم گفت شلوغی نکنی همسایه داریم
فردا سر سفره صبحانه داداشم گفت آجییییی( خواست چیزی نشونم بده)
دیدم داد زد گفت عههههه مگه نگفتم آروم
همسایه داریم
گفتم به درک که همسایه داری نکبت عوضی
شما میایین شهرستان پاچه همسایه ها مارو میگیرین ما نمیگیم همسایه داریم
بچه ترسید مرتیکه
خجالت نمیکشی میایی خونه ما مفت میخوری مفت میچری
اومدیم خونت انگار اولادت مرده
ب بابام گفتم از دیشب تا حالا انگار از گرسنگی فرار کردیم با این برخوردشون
تو بچه رو میفرستی جلوشون
اونوقت نگا برخوردشون
دیگه نموندیم
هرچی التماس کردن محل ندادیم