سلام
شوهر من ۱۵ سال مستقل تو شهر دیگه دور از خانواده زندگی کرده....و اون موقع سالی دو بار خانوادشو میدیده...
وابستگی زیادی به خانوادش نداره
ما یک ساله اومدیم شهر خودمون و خونمون نزدیک پدرشوهرمه
من همون اول با شوهرم اتمام حجت کردم که باید فاصله رو رعایت کنیم تا ارامش داشته باشیم
همسرم ادم منطقی و خوبیه
تو این یک سال ماهی دو سه بار با همدیگه میریم خونشون
ولی به جز یکی دوبار که من مطلع بودم هیچوقت تنهایی نرفته....
چند وقت پیش کامنت یه عزیزی رو خوندم که نوشته بودن مردها هم حق دارن یه روزهایی با خانوادشون تنها باشن...بعد خوندن این کامنت به من تلنگری خورد... به همسرم گفتم ازین بعد یه روزهایی تنها برو پیششون
جالب اینه همسرم خیلی زود موافقت کرد و انگار منتظر بود( اینکه میگم جالب بود برام به خاطر اینه که تو این سه سال زندگیمون خانواده همسرم به حدی به همسرم بی محبتی کردن و پشتشو روزهای سختمون خالی کردن. که همسرم نسبت به مادرش خیلی سرد شده و کینه داره ازش و چون وابستگی هم نداره همیشه میگفت اصلا مشکلی ندارم با اینکه رفت و امدمون کم باشه...چون عادت داشت)
.
.
حالا میخام بدونم اشتباه کردم که این پیشنهاد رو دادم؟؟ همسرم مرد عاقلیه اما مادر همسرم به شدت باسیاسته و با پنبه سر میبره...همسرم میگه هیچوقت برعلیه تو حرف نزده اما من میدونم مادر همسرم خیلی زیرکه و ریز کارشو انجام میده جوری که تو نمیفهمی از زیر زبونت حرف میکشه
چند تا مورد پیش اومده که متوجه شدم مادرهمسرم خواسته محبت همسرم نسبت به منو کم کنه اما همسرم اصلا متوجه قصد مادرش نشده و اتفاقا از مادرش دفاع میکرد که منظوری نداشت
.
.
از طرفی هم میگم همسرم حق داره که با خانوادش خلوت کنه....اما میدونم با این کار دوباره صمیمیت بینشون بوجود میاد