این تجربه یکی از دوستان مجازیمونه
راستش حیفم اومد سرگذشت خودمو برای همکانالی های عزیزم ننویسم و اونارو از یه خطر بزرگ آگاه نکنم
امروز مطلبی تو کانال خوندم که آقایی از خانومش تمنا کرده بود گوشیرو بذاره کنار و بهش توجه کنه،خواستم بگم خوش بحالت که هنوز تو این مرحله ای بانو،این شاید تلنگری از طرف خدا باشه که زندگیتو نجات بدی
من هم اوایل فکر میکردم مگه چقدر از وقتمو این شبکه های اجتماعی کوفتی میگیرن،من دارم برای بهبود زندگیم تو گروههای مختلف سرک میکشم،من فقط میخوام چیز یاد بگیرم،میخوام وقت تلف بیکاریمو تو گروهها و کانال ها بگذرونم و استفاده مفید کنم،من فقط وقتهایی که دارم دخترمو شیر میدم میام اینترنتو،با حرفهای دوستام تو گروهها آرامش میگیرمو از دغدغه های روزمرم و اعصاب خوردی برای نگهداری از بچه فاصله میگیرم،اما...شوهر من آدمی نیست که زیاد اعتراض کنه،کلا تو سکوت بسر میبره،منم اینو بنا به رضایتش میذاشتم
چندبار سر موضوعات مختلف که بحثمون شد تلگرامو بهونه کرد و گوشیمو گرفتو تلگرامو پاک کردو...بعد آشتی دوباره برنامرو ریختم.
خدا از طریق مادرم و دوستانم و حتی مادر شوهرم بهم نشونه هایی رسونده بود که زندگیتو بچسب،میدونیم غذا و کارای بچرو میرسی،اما از شوهرت قافل شدی،سروشکلتو نگاه کن؟وقتی شوهرت میاد یه مو شونه میکنی و یه گیره میزنی به موهاتو یه کیلو عطر خالی میکنی رو خودت که چی؟غذا هم که همش سرسری و عجله ای میپزی،و بهونتم شده بچه،با شوهرت وقت بذار باهاش برو بیرون و...ومن همرو میذاشتم بحساب اینکه شوهرم بیاد خوبیهای قدیم ،باید الان که نمیرسم بکارام تحملم کنه.
تا اینکه اون چیزی که نباید میشد،شد.
دوست همسرم با من تماس گرفت و عکسهایی رو برام فرستاد که سرم سوت کشید.
پیامهایی رو از گوشی همسرم برام اسکرین شات کرد که...
دختری خوش پوشو لاغر،مثل قبل بارداری خودم،تو ماشین شوهرم نشسته بود و تقریبا مانتوشو باز گذاشته بود که تاپ مشکی ای که از زیر پوشیده،سر و سینه سفیدشو بیشتر نشون بده،روسریشو درآورده بود و پیامک های عاشقانه...
سلام نفسم،دلم برات تنگ شده،کجایی عشقم؟عزیزم دلم گرفته میای بریم دور دور؟؟؟؟
سرم سوت کشید،نفسم تنگ شد ونمیدونستم واقعا چکار کنم.
سرتونو درد نیارم،اولین کاری که کردم رفتم تلگرامو پاک کردم،اس ام اس عاشقانه ای به همسرم دادم و شام خاصی درست کردم،وقتی اومد،با اینکه دخترم تمام مدت جیغ میزد موهامو آرایش خاصی کردم،لباس جدیدی پوشیدمو مثلرقبل از بارداری آرایش کردم،آهنگی گذاشتمو...
الان خیلی زمان گذشته،نمیدونم شوهرم هنوز با اون زن هرزه هست یا نه،اما من کلی تغییر کردم،تقریبا تو کانال قرار عاشقی مدام دنبال مطلب جدیدم که اس ام اس کنم براش،خودش یه هفته پیش تو گوشم زمزمه کرد که عزیز از دست رفتم بودی اما الان احساس میکنم دوباره دارمت،خوابم کم شده،همون شش ساعت،غذا کمتر میخورم و ورزش میکنم که بلطف خدا اندامم هم بهتر شده،شوهرم مدام میگه از منو زندگی راضیه،مادر شوهرم میگه همش از تو تعریف میکنه و دلش برای درگیریای زیادت با دختر کوچولوت میسوزه
اما چه فایده،من شدم چینی بند زده
هرچند خود کرده رارتدبیر نیست...
همین الان گوشیتونو به کناری پرت کنید و دودستی زندگیتونو بچسبید،جامعه خرابه،زمانی که شما تو این شبکه ها هستید،هرزه هایی هستند که دارن تمام تلاششونو میکنن که از وسط یه زندگی واردش بشن و زندگی خودشونو سروسامون بدن.
بترسید و مثل اونروزای من ،این پیامو به حساب حرف بی حساب نذارید،این تلنگری از جانب خداست
