همسرم ویژگیهای خوبی داره اگه نگم انصاف نکردم
ولی یه اخلاقی داره که منو به حد جنون رسونده و واقعا افسردم کرده
بیش از حد کار میکنه چنتا کار داره
شرکت دولتی
بعد میره کارگاه خصوصی خودش و شريکش
انقد تنهایی کشیدم به مرز جنون رسیدم
نگید برو فلان جا بهمان جا
با یه بچه ۸ ماهه که شیرمو میدوشم بهش میدم هیچ جا نمیتونم برم
وقتی اعتراض میکنم جنگ را میندازه هزارتا حرف بارم میکنه
حرفهایی که دلم هزار پاره میشه
میگه من هدف دارم و تو نمیتونی مانعش بشی
کارش جمعه ها هم هست
بعد باز میره سر پروژه خودش
انقد خستم انقد خستم از تنهایی از بیکسی ۷۰۰ کیلومتر از خانوادم دورم هیچ کسی رو ندارم
امشب جوری دعوا شد که همه چی بینمون تموم شد
آبروی منو برد با صدای بلند لب بالکن داد میزد که تو لیاقتت یه مرد ک و ن گشاد و بیکاره و ... حالا این بهترین حرفشه
واقعا من از این مرد چی میخوام که انجام نمیده
جز حضور بیشترش
یکی تاپیک زده بود همسرم منو تفریح نمیبره میخوام جدا شم
بخدا من آرزومه خودش خونه پیدا بشه فقط
درآوردن پول به قیمت نابودی روح و روان همسر !!!
چیزی میگم میگه زن بازی میکنم مگه دنبال سیگار و مواد و مشروب مگه دنبال یه لقمه نونم
جوری حرف میزنه که هرکی میشنوه منو شمر تصور میکنه
بخدا من ازش نه طلا خواستم نه تفریح نه لباس آنچنانی نه دم به دقیقه آرایشگاه ....هیچی
میگه زندگی خرج داره
تاوان بلند پروازیاش نابودی روح و روان منه
تهشم میگه برو کار کن تا من کمتر کار کنم
در حالیکه خودش نزاشته کار ادامه بدم میگه آینده بچه مهمتره بچه مادر میخواد
واقعا چه کنم
بریدم