خیلی دلرحمه
من یه بار بچم تکون نمیخورد دکنترم گفت برو کسری بگو سونوکنن تا من بیام من رفتم مروارید چون یه روز برفی و هوا بد و ،،، بود خودم رفتم پیشش گفتم اینجورییه چهار بار منو سونو کرد
یه بار همینجوری
یه بار گفت اب بخور بیا
یه بار راه برو و شیرینی بخور بیا
یه بارم استراحت کن یا
فکر کن خودش حواسش بود بهم هر نیم ساعت بین مریض به منشی اش میگفت صدام کنه
آخرشم اونقدر بهمآرامش داد که نترس اگر تا شب حرکت شدید نداشت برو زایشگاه
فسقلم شستشو میخورد و دست و پاشو تکون میداد میدیدیم اما حرکت کلی نداشت