همیشه ی خدا کل اهل خونه رو جمع میکنه تو هربحثی که پیش کیاد علیه من میکنتشون
هراتفاقی پیش میاد هر چییی انگشتای سه نفرشونم طرف من میارن
مشکل ازتو تو عصبی تو اذیتمون کیکنی نمیذاری توخونه ارامش داشته باشیم
بعدم که میگم بب ممکن میس مشکل از یه نفر باشه یبارم برگردین رفتار خودتونو نگا کنین
نهههه مشکل فقط ازتوعه تو باید اصلاح بشی
من و داداشمم که بحثمون میشه تو دلم مونده مامانم فقط یبار از من دغاع کنه
از بس گریه کردم حال ندارم ولی بازم که مینویسم گریم میگبره
میخوام یبار ازمن دفاع کنه دهن اون بیشعور بسته بشه یبارم من احساس ارامش کنم عقده شده برام دیگه
من چطوری از این محیط مسموم فرار کنم اخه خذاا چطوری
دیگ کم آوردم ازبس موندم تواتاقم مشکلکو یاباخوابیدن حل کردم یا با سکوت