فقط جز نفرین واسه مادرشوهرم و پدرشوهرم هیچی ندارم
چندسال بود زندگیمو کوفتم کردن
الانم نمیزارن لذت بچمو ببرم
باهم تو یه ساختمون خراب شده ایم
به شوهرم گفتن بدون اینکه به من بگه بچه ارو برداشته برده خونه اونا الانم گفتن برو شیرشو بیار
منم گریه کردم بهش گفتم برو بیار بچمو خجالت میکشه
یعنی میسپارمشون به خدا
الهی سر دخترشون بیاد
ذلیل شده میگفت میبرم پیش خودم دیگه فکر نمیکردم بیان بچه ده روزمو ببرن