منو شوهرمم همینکارو خواستیم بکنیم بعد مادرشوهر خواهرشوهرام یه جنگ جهانی راه انداختن
فکر کن دوتا خواهر شوهر و مادرشوهرم اومدن خرید
پول هم پول شوهرم بودا بگم اونا خرج میکردن یچیزی
فقط شوهر خره من پولو زده بود حساب خواهرش
بعد من گفتم پس از خانواده منم یکی بیاد صب روز خرید خواهرشوهرم پیام داد هیچکسو نیاریا جا نداریم تو ماشین😵💫
بعد هرچی خودشون خواستن خریدن اصلا اجازه ندادن من چیزی نگاه کنم و ازونجا بود که شوهرم فهمید چه بلاهایی سرم میاد دستمو گرفت و رفتیم و بعد کلی بدبختی کشیدم ولی شوهرم کنارم بود