آخرش خیلی بی مفهوم تموم شد.
روز کشتی اول سال گرگین خواب گذار عمارت چند نفر رو میاره تا حاکم و ملکه و دختر و مشاور اعظم رو بکشه اینجا گرگین میفهمه پسر طلا نبوده و پسر جهان دخت بوده همینجا همون آدمای گرگین اشتباهی تیر میزنن جهان دخت میمیره گرگین رو هم مشاور اعظم میکشه.
زن حاکم هم تیر میخوره میمیره خود حاکم هم با توطئه مشاور اعظم زخمی میشه و میمیره .
بچه دختر حاکم دنیا میاد .
بی گناهی لطفعلی ثابت میشه آخه مشاور اعظم و غزال توطئه میکنن و خزانه ی عمارت رو خالیییی میکنن میندازن گردن لطفعلی.
دختر حاکم ملکه میشه لطفعلی رو هم مشاور اعظم خودش میکنه مشاور اعظم حاکم هم سرنوشت نامعلومی پیدا میکنه.
غزال رو دختر زیور با چاقو میره بالا سرش وقتی کنار جنازه ی جهان دخت بوده بعد خون میریزه ولی معلوم نمیشه خون غزال بود یا خون دختر زیور چون نه نشون داد نه صدای فریاد اومد.
هامان هم تو زندان میمونه چون از دیوار عمارت میره بالا تا از جهان دخت خبر بیاره.
اینا خلاصه کردم چیزای زیادی هست حالا ولی اینا اصلی ان.