حس میکنم خوب نیستم ، باید ی کاری بکنم برای خوب بودن، خودم نباشم ، همش سعی دارم نقش ی نفر دیگ رو بازی کنم
چطوری باید ب ارامش رسید اخه، انگار قلبم همش در تلاطمه، اینم بگم بعد اینکه نامزدم ترکم کرد این حس اومد سراغم
بله
این حس خوبه میبردت سمت پیشرفت کردن
اره من
خسته شدم از چیزایی که خواستم و نشد از آدمایی که از پیشم رفتن از اینکه پیشرفتی نداشتم به طور کلی خسته و ناامیدم از خودم منی که هر روز پیشرفت و کلی ریشک و هیجان داشت زندگیم الان در ناامیدی و حس ناکافی بودن مطلق به سر میبرم
من درگیر یه سری مسائلم تو زندگیم نمیتونم واقعا کاری براش کنم این مدت منتظرم تموم شن یه ریکاوری کلی بزنم به وجودم
کتاب بخونم ورزش برم مدیتیشن انرژیای بدو دور کنم
و قبل از همه اینا با خودم رو راست باشم ،گریه کنم خودمو خالی کنم و از هرچیزی که بهم حس ناکافی بودنو میده واضح روبرگه بنویسم و سعی کنم دست از کمالگرایی بردارم
از خودم خیلی ناراضی ام میتونستم بهتر باشم
من فوق العاده از خودم ناراضی و ناراحتم.البته از این نظر که فکر میکنم برای خدا خیلی کم گذاشتم و برای اون دنیام دستم خالیه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
27 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
