برنامه مونم اینه:
من و بابام وانمود می کنیم که یادمون نیست بعد من به بهانه ی کارای مختلف میرم اتاق بد به بابام پیام میدم سر مامانمو گرم کنه که من برم انباری به بهانه ی دست شستن
وسایلا رو از بالا بیارم
بچینم، بعد مامانم با چش بسته میاد برف شادی میزنم و تمام
شایدم شام بریم بیرون
اگرم نشد پنجشنبه فرداش میریم موزه مینی ولد ملایر و ناهارمونو بیرون میخوریم