یه دوست صمیمی دارم که تقریبا از همه زندگی من خبر داشت متاسفانه . تازگیا متوجه شدم که چقدر پشت سرمن حرف زده و تقزیبا تمامش دروغ بوده . خیلی ناراحت شدم ولی همش خودمو مقصر میدونم که زیادی بهش اعتماد داشتم ولی موندم که چجوری یه ادم که سنشم کم نیست میتونه اینقدر دروغگو باشه . حداقل داری پشتم حرف میزنی حقیقت رو بگو نه اینکه از خودت داستان دربیاری . خیلی به خاطر این موضوع ناراحت شدم چون با داستاناش منو یه ادم خسیس و پررو معرفی کرده دلمم نمیخاد به روش بیارم کاش دیگه هیچوقت نبینمش . رو دلم مونده بود به کسی هم نمیخاستم بگم. اینجا نوشتم که یکم سبک بشم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من جای تو بودم میرفتم پی ویش یه جواب درست حسابی فحشهای آب دار نثار خودش و خانوادش میکردم و استیکرای خنده میذاشتم تا بیشتر بسوزه.مینویشتم که بخاطر این شخصیتت احساس ترحم میکنم بهت که اینقد زیر پام له شدی که با تهمت های دروغ و ناروا روحت تغذیه میشه.بگو معلوم نیست چیا به سرت اوردن که عقده و حقارتت تا این حد زده بالا.آخرشم بلاکش میکردی و تو لیست سیاه (بلک لیست)قرار میدادی تا دیگه نتوته باهات ارتباط برقرار کنه...
نمیدونم من که اخلاقم اینجوری.آدمای حقیر رو باید له کرد به نظر من.
عزیزم غصه شو نخور، همه ک مثل هم نمیشن،اما تو کلا دیگه پیش هیچکس مسایل خصوصی زندگی تو نگو حتی مادرت، این زمونه پر شده از ادمای منافق و خیانتکار متاسفانه