ن منظورم اینه که ببینه پدر با مادر دعوا میکنه باباش حال خوبی نداره یه خرده از نظر روحی بد میشع براش
ولی بزرگ شه همه چی رو درک میبینه و قبول میکنه و خودش رو با شرایط وفق میده
عزیزم پدر من اینطوری بود.. اولا زیاده روی میکرد ولی از وقتی که منو خواهرم ازدواج کردیم داداشمم الان ۲۰ سالشه ی خورده رعایت میکنه...
ما مجرد بودیم هر عروسی میرفتیم تن و بدنمون میلرزید😁
الان دیگه مامانم مهم نیس براش میگه الان زناش عرق میخورن بزار اینم بخوره
چون دختر خالم 6مات پیش به من گفت بیا بریم تحت نظر دکتر بچه دار شویم دوتایی
من گفتم من نمیام
اون رفت تحت نظر که بچش پسر شه
6ماه
من یک ماه قبل بارداریم دل درد شدید می‌گرفتم رفتم بیمارستان
چکاب و آزمایش و سنو و گفتن بدنت کامل آماده بارداری
اومدم برج 12باردار شدم من 6بود خودم اقدام کرده بودم
دختر خالم دو هفته از من جلو بود
رفت غربالگری گفتن دختری همه گریه زاری چون ما همه نوه ها دختریم
هفته بد من رفتم گفت پسر اومدم توقع داشتم موش حال شن
هیچ کس ی مبارک باشه از دهنش در نیمد همه ام باهام حرف نمیزنن رو برمیگردونن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
