شبا که میاد خونه انتظار داره همه جا تاریک و سکوت باشه بخوابه صدای بچه در نیاد (۵ ماهشه)رانندس کلی ظرف و فلاکس اینام میبره که شبا مجبورم بشورم الانم هیچ نمیزاره سفره شام جمع شه برگشته میگه سریع دیگه خوابم میادا گفتم خب چیکار کنم خواب بچه دست منه توام بس منظمی من باید هرشب دوساعت واسه تو رخت و لباس و ظرف جمع کنم بشورم برگشته میگه اره خوبه برم شهر غریب راحت (پدر و برادرای من شهر دیگه کار میکنن)منم گفتم حداقل سرکوب میزنی مستقیم بگو جوابتو بگیر شغل اونام اونجوریه دقیقا مثل تویی که پشت فرمونی صب تا شب هربار هرچی میگم هی میگه خوبه برم شهر غریب فلان منم گفتم هربار میگی خوبه خودت و خانوادت پشت میز نشین نیستین
نمی‌دونم..ولی حق با شوهرته
همونجور ک اون وظیفه داره صب تا شب کار کنه توام وظیفه داری وسایلش رو آماده کنی
شوهر منم رانندست اونم حوصله هیچی رو نداره اما تعجبم چطور ب اخبار میرسه صدا رو تا ته زیاد میکنه اما ب بقیه کارها و بچها میرسه همش غر میزنه دعوا داره اصلا درک نداره فقط ب فکر خودش هست روان بچها برای اون مهم نیست منم صدبار باهاش دعوا کردم که اینا آدم بزرگ نیستن یکجا بشیند کو گوش شنوا
عزیزم چرا رو شغله پدرت و اینکه شهر غریب هست حساسی
نقطه صعف دادی دستش
مگ رفتن یه شهر دیگه دزدی
آنقدر با غیرت هستن که از خودشون زدن رفتن شهره دیگه برا کار
اتفاقا بهشون افتخار کن..به خاطراعصاب و روانه خودتم با شوهرت کل کل نکن یه کلام بگو چشم بعد یواش یواش سر فرصت کاراتو بکن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
18 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
