2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دقیقا دوساله باهم هستیم، شبیه دوتا نیمه گمشده بودیم، اخلاق، رفتار، اصول اخلاقیمون و... همش مثل هم بود. افرادی که از رابطمون خبر داشتن واقعا عشقمون رو مثال میزدن، ولی یه مشکل بود با اینکه در مجموع موقعیت خوبی داشتن ولی یه کمبود اعتماد به نفس یا شاید عذاب وجدان داشت، مثلا هربار توی دعوا ها میگفت من لیاقتت رو ندارم و این چیزا و از من فرار میکرد ، حتی چندین بار یکم از هم دور شدیم و فاصله گرفتیم ولی بازم نتونستیم و به هم برگشتیم،

توی این دوسال منم خیلی بهش عشق دادم، همه کار براش کردم و حمایتش میکردم و عشق رو توی چشم های اونم میدیدم، خلاصه لحظاتی رو باهم سپری کردیم که فقط خدا و خودمون میدونیم. 

اونا از نظر فرهنگی جوری هستن که با اقوام و آشناهاشون رفت و آمد زیادی دارن، چندتا پسرعمو داشت که باهم خیلی خوب بودن و زیاد میومدن خونشون، ازچندین ماه پیش من یه پیچ داشتم که با اون گاهی اوقات پیچ اقوام و خانوادش رو چک میکردم. یکی از همون پسرعموهاش خیلی با خانواده این صمیمی بود مثلا توی استوری و کامنت و این چیزا کاملا مشخص بود که خیلی صمیمی هستن و به مادر و خواهر دوست من همش میگفت خواهر و مادر، من یکم برام عجیب بود ولی چون باهم زیاد صمیمی بودن من فکر کروم به این دلیل هست که بهشون مادر و خواهر و این چیزا میگه، یه سری موقعیت های دیگه هم دیدم که شک کردم ولی خب توی خوابم فکر نمیکردم حقیقت چی باشه. 

چند روز پیش توی خونشون یه دورهمی داشتن و وقتی ازش پرسیدم کیا بودن گفت خودمون خانوادگی بودیم و هیچ کس از اقوام نبود، بر حسب اتفاق من استوری پسرعموش رو دیدم و دیدم که اونم اونجا بوده، همون موقع خیلی تعجب کردم و ناراحت شدم که چرا بهم دروغ گفته ولی بهش نگفتم که من استوری رو دیدم، چندین بار ازش پرسیدم چه کسایی اون شب بودن و حتی پرسیدم که پسرعموهات هم بودن و اون گفت نه، خلاصه این چند روز خیلی فشار روم بود و کم کم با توجه استوری ها شک کردم که اون پسرعموش در واقع برادرش هست ولی بازم شک داشتم و باورش برام سخت بود، دوستم متوجه تغییر رفتارم شده بود و میدونست که ناراحتم ولی خب من چیزی نگفتم، بهم گفت که من یه موضوع رو باید بهت بگم و خیلی مهمه و این چیزا و هر چی اصرار کردم نگفت و گفت یه مدت دیگه بهت میگم، خودمم میخواستم ببینمش و حضوری راجب این قضیه ها صحبت کنم، قرار گذاشتیم که همو ببینیم ولی امشب زودتر خودش یه اعتراف کرد


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز