ببین گلم
من نمیخوام زیاد بحث رو روانشناسیش کنم
ولی این رو بدون
اگه تو وقتی میره پیش مادرش، از کارش تعریف کنی
یا هر کار خوبی انجام داد تعریفش کنی
خودتو توی قلبش جا میکنی
دیگه با خودش فکر نمیکنه ، مقابل خانواده و مادرش وایسادی
وقتی این فکر منفی کمرنگ بشه
در کنارش باید حس حمایت مردانه رو واسش پر رنگ کنی
اون مادرش هست و طبیعی کلی باهاش زندگی کرده
دروش کن
و اینو بدون وقتی میره خونه مادرش، احتمالا کلی قربون صدقه پسرش بره....
اینم بدون بعضی مادر شوهرا، ناخوداگاه حس میکنن که عروسشون داره پسرشون رو از اونها میگیره، پس چی کار میکنن؟ میرن تو بازی حسادت
پس تو زرنگ باش و کاری نکن که مادرش فکر کنه داری پسرش رو میگیری ازش
حتی من باشم به مادرش زنگ میزنم میگم همیشه پیگیر هستم پسرتون بیاد پیش شما سر بزنه...
زرنگ باش
حتی شده به شوهرت بگو منم بیام بریم پیش مادرت احوالش رو بپرسیم
دلت رو گنده کن
مثل آفتاب مهربون باش
اون وقت شوهرت میپرستت