جاده از دور تو را می خواند
نیمه ی دیگر تو
پشت هر گام به جا میماند
همه باید برویم
بگریزیم از این
بودن و ماندن:رفتن
شیشه ی تلخ سکوت
پشت هر گام تو آغشته به اشکی سرد است
سخن از ماندن نیست
هر کسی آونگ است
عادتم را به دلت می شکنم
تاکه محکم بشود جاپایت
تاکه عاشق بشوی
عاشق راهی دور که در آن پایان نیست
تا فراموش بکنی ماندن را
و من از پشت سرت
نه در اندیشه پیوند دوباره با تو
راه خواهم افتاد
تا قدمهای تو را بشمارم
تا که روزی اگر از حرکت خود خسته شدی
سایه بان ی باشم
روی ایوان دلت
سخن از ماندن نیست
مهربانم
همه ی جاده ها راه تو باد🍂👋